رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

عزیزم قدم گذاشتنت به ماه هشتم مبارک ...

سلام جوجه خروسه هشت ماهه ی خودم سلام عشق پاکم عزیزم هر لحظه داریم به هم نزدیک و نزدیک تر میشیم امروز به لطف خدا 7 ماه تمام شد که تو دلمی مهربونم 7 هفته ی دیگه صبر کنیم به امید خدا میای تو بغلم ما که دیگه کم کم داریم خودمونو واسه قدمهای کوچولوت اماده میکنیم اتاقتو مرتب کردیم الهی بمیرم که نمیتونی نظرتو بگی در مورد اتاقت خدا کنه خوشت بیاد فدات شم... بابایی با هزار ذوق و شوق یه طرف اتاقتو البته توی سقفش هالوژن گذاشته دیشب باهم رفتیم نصبشون کرد نمیدونی چه کیفی میکرد ... یه بار برق گرفت بابایی رو یه بارم با چاقو دست خودشو برید اما آخ نگفت چون اوناهم واسش شیرین بود خلاصه پسرم تا یکی دو هفته ی دیگه اتاقت اماده ی اماده میشه البته...
27 ارديبهشت 1391

روز زیباترین موجود دنیا مادر مبارک...

سلام عمرم ... خوبی دردت به قلبم ؟؟؟ عزیز دلم امروز تولد حضرت فاطمه زهراست که توی کشورمون به اسم روز مادر و زن نامگذاری شده منم امسال یعنی سال 91 اولین سالیه که به لطف خداوند مهربون و همین طور قدمهای ناز و کوچیکت مادر شدم . باورت میشه رادینم ؟؟؟ من یه مامانم .مامانه یه موجود کوچیک و معصوم مامانه کسی که خدا اونو با دستای مهربونش گذاشت  تو دلم هر کس بهم تبریک میگه روز مادر رو بهم میگه روزت مبارک مامان کوچولو .فکرشو کن عشقم خدایا شکرت ... برای توصیف این روز قشنگ کلمه یا جمله ای نیست یا بهتره بگم من نمیتونم با کلمات قشنگ واست توصیفش کنم فقط ازت میخام که با دستهای کوچیکت دعا کنی هیچ خونه ای بی مادر و هیچ بچه ای در ...
23 ارديبهشت 1391

پسرم بیا بهم قول بدیم قدر بابا رامین رو بدونیم ...

همیشه نوشتهام از همین جا شروع میشه از یه سلام سلامه یه مامانه منتظر و دل نگران به دلیل نفس کشیدنش واسه زندگی به کسی که ثانیه ها و  دقیقه هاشومال خودش کرده به کسی که اینقدر واسم عزیزه که حتی نمیتونم یه لحظه ازش غافل شم هر بار میخام یه جور دیگه شروع کنم نمیشه که نمیشه ...  سلام ادم کوچولوی من سلام پسر هوشیار خودم که مطمئنم همه چیزو میفمی بخدا از خودم نمیگم ازحرکاتت میگم مامانی تا بابایی صورتشو میزاره رو شیکمم مثل نگهبانا تو دلم میچرخیو هر جا احساس خطر کنی لگد میزنی بخدا خیلی جالبه یه بار زدی ما شک نکردیم 2 بار 3 بار بعد فهمیدیم داری به صورت بابایی که چسبیده به شیکمم واکنش نشون بابا هم از ذوق نمیدونی چه کار میکرد ...
8 ارديبهشت 1391

دار و ندارم تو گریه هامو میبینی ؟؟؟

سلام کوچیکم سلام بهونه ی من واسه زندگیم ... مامانی تو روخدا ببخشم دست خودم نیست نگرانیام تمامی نداره پسر قشنگم میدونم خیلی با گریه هامو استرسام اذیتت کردم به خدا وقتی برای اولین بار ببینم اون تن ظریفو قشنگتو از خجالت روم نمیشه تو صورت پاک و معصومت نگاه کنم عزیز دلم میدونم هیچ بهونه ای قابل قبول نیست که من اینطوری با نگرانیام اذیتت کنم ولی مامانی به جون خودت که توی این دنیا از همه چیز و همه کس واسم مهمتری دست خودم نیست هر چی میخام بی خیال باشم هر چی میخام اذیتت نکنم نمیشه هر روز یه اتفاق جدید میافته که نگرانت شم مامانی آخه مامانی نفساش به اون حرکتای دست و پات وابسته شده هر لحظه چشمم به شیکممه که حرکتتو ببینم خیلی دوست دارم گل نازم پسر...
5 ارديبهشت 1391
1